Love song|Pt1🫶🎻
با عجله قدم هایش رو روی سنگ فرش پیادهرو میکوبید تا شاید سریعتر به محل کارش برسه. برای بار سوم دیر کرده بود، و ایندفعه دیگه شوخی نبود، ممکن بود جدی جدی اخراج بشه.
با طی کردن آخرین قدمش و رسیدن به در شیشه ای و سنسور دار شرکت، بی قرار ایستاد و بعد از باز شدن در، با عجله وارد شرکت شد.
با سرعت به صف کارکنان و پرسنلی که برای ورود رئیس جمع شده بودند پیوست و جای خالی خودش رو پر کرد.
_باز هم دیر کردی خانم هوانگ
درسته، الان که رئیس لی متوجه دیر رسیدنش شده بود احتمال اخراجی اش هم دوبرابر میشد.
سرش رو پایین انداخت و بریده بریده با صدایی گرفته و آروم لب زد.
_م....مت...متاسفم....دی....دیگ.دیگه تکرار نمیشه
_فکر کردی همچیز با یک معذرت خواهی ساده حل میشه ؟ تو اخراجی
بعد از کلمه آخرش، همه ساکت شدن، سکوت وحشتناکی بود، مخصوصا برای هوانگ جیوو.
بعد از گذشت چند ثانیه، صدایی غیرآشنا شروع به حرف زدن کرد.
_پدر، اگر میشه اجازه بدید من به این خانم رسیدگی کنم، نیازی به اخراج شدنش نیست.
_منظورت چیه؟ نمیبینی سه باره که دیر کرده، باید اخراج بشه
پسر مو بلوندی که پشت رئیس لی وایستاده بود لبخندی زد و ادامه داد.
_برای اونش هم تصمیم درست رو میگیرم
بالاخره رئیس لی و بادیگارد هایش از کارکنان دور شدن و با آسانسور، به سمت طبقه آخر رفتن. در همین حین پسر مو بلوندی که پشت رئیس لی بود چیزی رو دم گوش دختر زمزمه کرد و همراهشون رفت.
_خانم هوانگ، ساعت ۱۰ بیاید به طبقه آخر، اتاق ۲
جیوو، این جمله و این صدای جذاب رو خوب به خاطر سپرد تا بطور جدی مانع اخراج شدنش بشه.
*پرش زمانی، ساعت ۹:۴۵، شرکت*
با شنیدن صدای آلارم گوشی اش کش و قوسی به بدنش داد و بعد از خاموش کردن آلارم، از جا برخاست. از اتاق حسابداران خارج شد و به سمت آسانسور رفت. در همین حین که در های آسانسور در حال بسته شدن بودن، دستی بین در قرار گرفت و مانع بسته شدنشون شد. بعد از باز شدن در ها، فردی وارد آسانسور شد. پسر با لبخندی که چال هایش رو به نمایش گذاشته بود لب زد.
_معذرت میخوام
_خواهش میکنم
پسر موهای مشکی با رگه سفید داشت، و صداش..... انگار که فرشته ها حنجره اش رو بو.سیده بودند. برای جیوو عجیب بود، امروز روز دیدن پسر هایی مهربون با صدایی بهشتی و چهره ای جذاب بود؟
در های آسانسور بسته شدند و آسانسور شروع به حرکت کرد. دوباره توی طبقه آخر آسانسور ایستاد. مثل اینکه این پسر هم توی همین طبقه کار داره.
جیوو عذر خواهی کرد و چون دیرش شده بود، به سرعت به سمت اتاق ۲ رفت.
تقه ای به در زد و بعد از شنیدن صدای پسر، دستگیره طلایی رنگ در رو به سمت پایین هدایت کرد و وارد شد، تعظیم کوتاهی کرد و جلوی در ایستاد.
پسر مو بلوند از روی صندلی اش برخاست و بعد از برداشتن چند قدم، کمرش رو به جلوی میز اش چسباند.
_میبینم که سروقت اومدین خانم هوانگ، البته با یک دقیقه تاخیر
ادامه دارد....
با طی کردن آخرین قدمش و رسیدن به در شیشه ای و سنسور دار شرکت، بی قرار ایستاد و بعد از باز شدن در، با عجله وارد شرکت شد.
با سرعت به صف کارکنان و پرسنلی که برای ورود رئیس جمع شده بودند پیوست و جای خالی خودش رو پر کرد.
_باز هم دیر کردی خانم هوانگ
درسته، الان که رئیس لی متوجه دیر رسیدنش شده بود احتمال اخراجی اش هم دوبرابر میشد.
سرش رو پایین انداخت و بریده بریده با صدایی گرفته و آروم لب زد.
_م....مت...متاسفم....دی....دیگ.دیگه تکرار نمیشه
_فکر کردی همچیز با یک معذرت خواهی ساده حل میشه ؟ تو اخراجی
بعد از کلمه آخرش، همه ساکت شدن، سکوت وحشتناکی بود، مخصوصا برای هوانگ جیوو.
بعد از گذشت چند ثانیه، صدایی غیرآشنا شروع به حرف زدن کرد.
_پدر، اگر میشه اجازه بدید من به این خانم رسیدگی کنم، نیازی به اخراج شدنش نیست.
_منظورت چیه؟ نمیبینی سه باره که دیر کرده، باید اخراج بشه
پسر مو بلوندی که پشت رئیس لی وایستاده بود لبخندی زد و ادامه داد.
_برای اونش هم تصمیم درست رو میگیرم
بالاخره رئیس لی و بادیگارد هایش از کارکنان دور شدن و با آسانسور، به سمت طبقه آخر رفتن. در همین حین پسر مو بلوندی که پشت رئیس لی بود چیزی رو دم گوش دختر زمزمه کرد و همراهشون رفت.
_خانم هوانگ، ساعت ۱۰ بیاید به طبقه آخر، اتاق ۲
جیوو، این جمله و این صدای جذاب رو خوب به خاطر سپرد تا بطور جدی مانع اخراج شدنش بشه.
*پرش زمانی، ساعت ۹:۴۵، شرکت*
با شنیدن صدای آلارم گوشی اش کش و قوسی به بدنش داد و بعد از خاموش کردن آلارم، از جا برخاست. از اتاق حسابداران خارج شد و به سمت آسانسور رفت. در همین حین که در های آسانسور در حال بسته شدن بودن، دستی بین در قرار گرفت و مانع بسته شدنشون شد. بعد از باز شدن در ها، فردی وارد آسانسور شد. پسر با لبخندی که چال هایش رو به نمایش گذاشته بود لب زد.
_معذرت میخوام
_خواهش میکنم
پسر موهای مشکی با رگه سفید داشت، و صداش..... انگار که فرشته ها حنجره اش رو بو.سیده بودند. برای جیوو عجیب بود، امروز روز دیدن پسر هایی مهربون با صدایی بهشتی و چهره ای جذاب بود؟
در های آسانسور بسته شدند و آسانسور شروع به حرکت کرد. دوباره توی طبقه آخر آسانسور ایستاد. مثل اینکه این پسر هم توی همین طبقه کار داره.
جیوو عذر خواهی کرد و چون دیرش شده بود، به سرعت به سمت اتاق ۲ رفت.
تقه ای به در زد و بعد از شنیدن صدای پسر، دستگیره طلایی رنگ در رو به سمت پایین هدایت کرد و وارد شد، تعظیم کوتاهی کرد و جلوی در ایستاد.
پسر مو بلوند از روی صندلی اش برخاست و بعد از برداشتن چند قدم، کمرش رو به جلوی میز اش چسباند.
_میبینم که سروقت اومدین خانم هوانگ، البته با یک دقیقه تاخیر
ادامه دارد....
۳.۸k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.